نویسنده: نعمت الله فاضلی




 

تاریخ شهر به معنای مدرن آن در ایران از میانه قرن سیزدهم هجری آغاز می‌شود. شهر تهران در سالهای 1256 تا 1270 به فرمان ناصرالدین شاه دچار تغییرات ساختاری می‌شود. «نخستین کوشش‌ها برای متحول ساختن شهر قدیمی در دوره حکومت طولانی ناصرالدین شاه (1227 تا 1275) صورت گرفت». (مدنی پور، 1381: 50) این فرایند تغییرات که تمام شهر را در برگرفت «به دست امیرکبیر از مجموعه کاخ‌های سلطنتی آغاز شد که به مرمت دیوارها، بهسازی معابر برای رفت و آمد وسایل نقلیه و احداث یک میدان بزرگ جدید یعنی توپخانه پرداخت». (همان، 50) تهران سرمشق شهرسازی مدرن ایران معاصر است. به تعبیر محسن حبیبی، در این سالها است که «معاصرسازی» شهر تهران آغاز می‌شود. فرایند معاصرسازی به معنای امروزی کردن یا امروزی شدن عبارت است از: فرایند انطباق و سازگاری با شرایط امروزی جامعه. این شرایط تحت تأثیر علوم، فناوری‌ها و مجموعه تحولات اقتصادی، اجتماعی و سیاسی بوده که به آن مدرنیته یا تجدد می‌گویند. در این دوره، انسان شهرنشین ایرانی به تدریج این باور را به دست آورد که در جهان تحولاتی رخ داده و او باید خود را با تحولات روز همساز و همسو کند؛ در نتیجه «ایده ترقی» یکی از ایده‌های شکل دهنده «تخیل مدرنیستی انسان شهرنشین ایرانی» شد. از آن پس دغدغه عقب ماندگی و علل آن یا توجه به راه‌های ترقی، اصلی‌ترین موضوعی است که تخیل انسان شهری معاصر ایرانی حول آن عمل می‌کند. میرزا تقی خان امیرکبیر «قهرمان نوسازی» و اصلاحات در ایران، با تأسیس دارالفنون و انجام اصلاحات و ایجاد مجموعه وسیعی از مؤسسات تمدنی، نماینده عمل‌گرای این «سوژه شهری شده» ایرانی است. امیرکبیر که خود اصالتاً روستازاده‌ای از اهالی فراهان است، با زندگی در شهر تبریز که در آن روزگار دروازه ایران به سوی اروپا یعنی روسیه به شمار می‌رفت و با سفرهایی که به سن پترزبورگ انجام داد، تخیل مدرنیستی انسان مدرن ایرانی را در خود تحقق بخشید. وی هنگامی که در مقام صدر اعظم ایفای نقش می‌کرد، توانست ناصرالدین شاه را متقاعد سازد شهر تهران را بر اساس الگوی شهر معاصر یا مدرن دگرگون کند. او همچنین با تأسیس دارالفنون و تربیت مهندسان و معماران جدید و تربیت متخصصان و تکنسین‌ها در رشته‌های مختلف، این امکان را برای مردم ایران به ویژه تهران فراهم آورد تا بتوانند راه‌های تحقق تخیل مدرنیستی خود را پیدا کنند. افزایش سفرهای ایرانیان به فرنگ، گسترش ارتباطات ایرانیان با جهان خارج از طریق مخابرات، مطبوعات و حمل و نقل، شکل‌گیری طبقه روشنفکر ایرانی که آشنایی کاملی با دنیای غرب داشتند و زندگی در شهرهای لندن، پاریس، سن پترزبورگ و استانبول را تجربه کرده بودند و تولید انبوه متن‌های اجتماعی، فرهنگی، هنری و ادبی که به صورت ترجمه، تألیف یا رمان منتشر می‌شدند، به تدریج زمینه شکل‌گیری و گسترش شهر مدرن ایرانی را فراهم کرد.
شهر تهران که از حدود دو قرن پیش در زمان آغاز قاجاریه پایتخت و مرکز ایران انتخاب شد، خاستگاه و زادگاه تجدد ایرانی است. در این دوره تحت تأثیر مجموعه وسیعی از عوامل اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و فرهنگی، تاریخ نوین یا تازه‌ای در تمام ابعاد زندگی و از جمله در شهر و شهرسازی آغاز می‌شود و گفتمان نوین شهر در ایران، یعنی گفتمان شهر مدرن شکل می‌گیرد. این گفتمان موجب گسست در گفتمان سنتی شهر می‌شود.
گفتمان سنتی شهر در ایران از چند ویژگی برخوردار بود؛ نخست از لحاظ معنایی ارزش‌های قدسی و دینی اصلی‌ترین هسته یا درون مایه گفتمان فرهنگی شهر سنتی را شکل می‌داد. دوم، انسجام یا به هم پیوستگی شهر با زندگی روستایی و ایلی بود. سوم شهر ایرانی از طبیعت و سازگاری و انطباق آن با شرایط طبیعی تأثیر پذیرفته بود. چهارم، تأثیرپذیری شهر ایرانی از تحولات سیاسی و وابستگی آن به مقوله نظام سیاسی، ایدئولوژی و ارزش‌های آن بود.
در دوره مدرن مجموع این چهار ویژگی در شهر ایرانی دستخوش دگرگونی همه جانبه می‌شود. به این معنی که شهر به مثابه زادگاه تجدد و مدرنیته، بیش از آنکه محل ظهور و بروز اندیشه دینی، عرفانی و قدسی باشد، تبلور و تجلی تفکر دنیوی گرایی یا عرف‌گرایی می‌شود. همچنین در نتیجه پیدایش شهر مدرن و توسعه آن نوعی گسست همه جانبه بین شهر به مثابه شیوه زندگی ایلی به وجود می‌آید. از این دوره به بعد، شهر براساس تفاوت و تقابل با زندگی روستایی و ایلی شناخته می‌شود. روند توسعه شهرنشینی در گفتمان مدرن ایران روند فاصله‌گیری است. علاوه بر این، در نتیجه توسعه فناوری‌ها و عوامل دیگر، شهر مدرن ایرانی مانند دیگر شهرها در جهان بیش از آنکه سازگار و منطبق با طبیعت باشد، محیطی مصنوع و مخلوق و برساخته فناوری و فرهنگ امروز است و در برابر طبیعت قرار می‌گیرد. هرچند در شهر مدرن براساس تمایز و تقابلش با طبیعت شناخته می‌شود. چهارمین ویژگی سنتی شهر، یعنی ویژگی سیاسی نیز در دوره مدرن با تغییر و تحول همراه است. شهر مدرن ایرانی به عنوان مرکز تجدد و بخشی از دولت ملی، به شکل‌های گوناگونی متأثر از نظام سیاسی مدرن است. شهرها در دوره مدرن، براساس نوع کارکرد اصلی‌شان دارای هویت‌های مختلف سیاسی، اقتصادی، مذهبی، تاریخی و فرهنگی هستند.
شهرهای مدرن در هر جای جهان از جمله در ایران، تحت تأثیر توسعه انقلاب صنعتی، گسترش نظام سرمایه‌داری، پیدایش و گسترش دولت‌های ملی، گسترش مناسبات جهانی بین دولت‌ها و ملت‌ها، گسترش فناوری‌های نوین حمل و نقل مانند راه آهن، اتومبیل، تکنولوژی‌های ارتباطی نوین مانند تلگراف و ... بوده‌اند. در ایران، نخستین مرحله از پیدایش گفتمان شهر مدرن از دوره ناصری آغاز شد. شاید بتوان گفت تلاش ناصرالدین شاه برای بخشیدن روحی مدرن و نو به ایران، بیشتر در شهر تهران و به ویژه در اطراف ارگ سلطنتی او خلاصه می‌شد. ناصرالدین شاه که چندین بار به فرنگ سفر کرد و به ویژه از فرانسه دیدار داشت، تحت تأثیر شهر پاریس و ویژگی‌های این شهر مانند روشنایی خیابان‌ها، بلوارها، میدان‌ها، خیابان‌ها، بناها و مراکز شهری آن قرار گرفت. بسیاری از محققان شهر و تاریخ شهر در ایران این نکته را مطرح کرده‌اند که شهر تهران در نیمه قرن سیزدهم، پاریس را الگوی نوسازی و دگرگونی خود قرار داد.
در دوره ناصرالدین شاه در پی رونق تجارت خارجی و در پی آن تجارت داخلی، جمعیت شهرها به ویژه جمعیت شهر تهران افزایش یافت، چنان که محدوده داخل حصار شاه طهماسبی دیگر گنجایش این جمعیت را نداشت و به ناچار به دستور ناصرالدین شاه، تقریباً مقارن با اولین سرشماری نفوس تهران در سال 1246 شمسی، حصار قدیمی تخریب و ساخت حصار جدید آغاز شد. (زارع، 1390: 81)
«میدان توپخانه» را می‌توان نماد اولیه شکل‌گیری شهر مدرن ایران یا شهری دانست که امروزه برخی شهرشناسان ایرانی از آن به نام «سبک تهران» یاد می‌کنند. میدان توپخانه تهران در برابر میدان نقش جهان دو نماد از دو الگوی شهرسازی در گفتمان سنتی و مدرن هستند. این میدان که روند شکل‌گیری و توسعه آن در میانه قرن سیزدهم آغاز شد، برخی از عناصر یا مؤلفه‌های شهر سنتی ایرانی را در خود داشت. این عناصر عبارت بودند از: بازار، ارگ حکومتی، مسجد و دروازه‌های گشوده به سمت محله‌های مسکونی. علاوه بر این عناصر جدیدی به این میدان اضافه شد که در گذشته وجود نداشت. این عناصر شامل ساختمان تلگراف خانه، ساختمان اداره برق، ساختمان بلدیه، ساختمان نظمیه و بیمارستان جدید و مؤسسات دیگر می‌شد که به تدریج با توسعه شهر تهران، به این میدان مستطیلی تصویر تازه‌ای از شهر مدرن می‌داد.
میدان توپخانه هم تبلور تخیل مدرنیستی ایرانیان است و هم شکل دهنده این تخیل برای توسعه آن. در آغاز تجدد ایرانی، تخیل مدرنیستی به طور طبیعی ملغمه‌ای از تجربه‌های پیشامدرن و مدرن را در برمی‌گرفت. نگارنده مایل است این امر را «ترکیب‌های تازه فرهنگی» بنامد. میدان توپخانه ترکیب تازه‌ای از شهرسازی ایرانی بود. این میدان از لحاظ کالبدی، اهمیت خیابان به عنوان فضای شهری جدید را نیز نشان می‌داد. علاوه بر این میدان توپخانه به عنوان عرصه‌ای برای تجارت، پرسه زنی، سیاحت و فراغت نیز عمل می‌کرد. بنابراین این میدان به سرعت به الگویی برای شکل‌گیری میدان‌های دیگر در شهر تهران و شهرهای دیگر کشور تبدیل شد.
شهر مدرن ایرانی نقطه عطف تاریخ تحولات اجتماعی و فرهنگی ایران در دوره معاصر است. پیدایش و گسترش شهر مدرن ایرانی به معنای نوعی جابه جایی و تغییر اساسی در شیوه زندگی ایرانیان است. شهر در ایران مدرن در تمامی ابعاد اقتصادی، اجتماعی، سیاسی، فرهنگی مرجع جامعه ایران می‌شود. ایرانی معاصر شهرنشین به عنوان انسانی که از لحاظ خلاقیت، دانش و ارزش‌های اخلاقی و فکری با گفتمان جهانی تمدن تعامل بیشتری برقرار می‌کرد، آگاه‌تر شد و توانست بر انسان ایلی و روستایی که وارث میراث فرهنگی و سنتی ایرانی بود، غلبه کند. در نتیجه به رغم اینکه تا یکی دو دهه اخیر، شهر و شهرنشینی شکل غالب زندگی در ایران نبود، مرجعیت فرهنگی و اجتماعی شهر و شهرنشینی از همان دهه‌های نخستین پیدایش شهر مدرن در ایران تثبیت شد. با شکل‌گیری و گسترش شهر مدرن، انسان ایرانی شهرنشین برخوردار از تخیل فرهنگی، پرهیجان، پویا، جاه طلبانه و قدرتمند، خواهان تغییرات بیشتری در ساختار اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و فرهنگی جامعه خود شد. همین تخیل مدرنیستی زمینه شکل‌گیری انقلاب مشروطیت و سپس انقلاب‌های دیگر را ایجاد کرد. انسان شهرنشین ایرانی تحت تأثیر مجموعه تحولات داخلی و خارجی به تدریج توانست از خودآگاهی انتقادی، مهارت‌ها و قابلیت‌های گوناگون فکری و تحول در نظام ارزش‌ها و باورها برخوردار شود. در نتیجه این عوامل، وی دیگر تحمل زیستن در شرایط پیشامدرن را از دست داد.
زندگی در شهر مدرن به انسان ایرانی این امکان را می‌داد تا بتواند تجسمی حتی نیم بند از زندگی یا سبک زندگی متمایز از شیوه زندگی پیشامدرن به دست آورد. رسوخ ارزش‌های فردگرایانه در جامعه ایران هم زمان با پیدایش شهرنشینی مدرن است. شاید در مطالعات شهری، این تحول از «شهر جمع گرا» به «شهر فردگرا» مهمترین رکن گفتمان شهر مدرن باشد، اما باید این واقعیت را در نظر داشته باشیم که گفتمان شهر مدرن، دست کم در دوره‌های متقدم یا اولیه آن در بردارنده مجموعه‌ای از ارزش‌های جمع گرایانه بود که این امکان یا اجازه را به فرد نمی‌داد تا آن طور که می‌خواهد در جست و جوی خود باشد. شهرهای مدرن متقدم در هر جای جهان، ضمن اینکه میدان عمل و جولانگاه بیشتری به شهرنشینان می‌دادند، نوعی انضباط همه جانبه و پیچیده را نیز به وی تحمیل می‌کردند.
شهر ایرانی مدرن، در نتیجه جدایی کامل از محیط روستا و زندگی ایلی نتوانست آن کارکرد اقتصادی را که در گذشته در کلیت جامعه ایرانی داشت، حفظ کند. از سوی دیگر در ایران به دلیل نبودن فرصت تاریخی لازم برای شکل‌گیری یک تجربه درونی و عمومی برای تحول از یک شهر مبتنی بر صنایع کارگاهی به صنایع کارخانه‌ای، اقتصاد شهری رو به مصرفی شدن رفت. به عبارت دیگر، برخلاف تجربه کشورهای اروپایی در زمینه انقلاب صنعتی که در دوره مدرن به ویژه در مدرنیته متقدم توانستند شهر مولد صنعتی را به وجود آورند، شهر ایرانی مدرن نتوانست به نحو مؤثری مولد باشد. در نتیجه، مهمترین کارکرد اقتصادی شهرهای ایران که براساس الگوی سبک تهران توسعه یافتند عبارت بود از: فراهم آوردن محیط‌های بزرگ برای جمعیت‌هایی که از روستاها به آنها سرازیر شدند؛ روستاییانی که بدون داشتن مهارت‌ها و قابلیت‌های لازم برای مشارکت در زندگی تولیدی و صرفاً به عنوان ساکنان یا حاشیه نشینان شهر، مصرف کنندگان بزرگ جامعه ایران بودند.
بنابراین، شهر قجرساخت در دوره قاجار به عنوان نخستین الگوی شهر ایرانی متولد شد. این شهر مدرن ایرانی مانند شعر نو نیمایی است؛ از این جهت که شعر نو نیمایی نیز ترکیبی التقاطی از برخی ویژگی‌های زیبایی شناختی و مضمونی شعر کلاسیک فارسی، همراه با برخی مؤلفه‌ها و عناصر زیبایی شناختی شعر امروزی و معاصر بود. شهر قجرساخت به عنوان نخستین شهر مدرن ایرانی توانست تا حدودی تخیل مدرنیستی انسان ایرانی را شکل دهد و ارتقا بخشد. تهران به عنوان مهمترین نمونه این الگوی شهر قجرساخت توانست به سرعت گسترش یابد. مفاهیم جدید مرتبط با شهر مدرن در تهران عهد قاجار شکل گرفت: خیابان، میدان، فضای سبز، پارک شهری، مؤسسات تمدنی جدید شهری، تلقی‌ها و برداشتی که از شهر مدرن وجود دارد، یعنی شهر به عنوان محیطی برای تجارت، تفریح، پرسه زنی، مراکز سیاسی جدید، مصرف و عرصه‌ای برای تعامل فرهنگ‌های گوناگون.
شهر مدرن یا معاصر با در بر گرفتن چند ده یا چندصد هزار نفر از ویژگی‌های ناهمگونی برخوردار است. شهرهای جدید، مرکب از جمعیت‌های روستایی، اقوام و گروه‌های فرهنگی و اجتماعی متفاوتی هستند. در نتیجه این ناهمگونی فرهنگی، ماهیت «شهر مدرن» درست در تقابل با «شهر کهن» قرار می‌گیرد. این ویژگی یعنی ناهمگونی فرهنگی، خود منشأ پیچیدگی‌های دیگر در شهر جدید می‌شود؛ به این معنا که در شهر جدید ایرانی، با در نظر گرفتن خرده فرهنگ‌ها و گروه‌های اجتماعی متعارض و متضاد لاجرم باید مجموعه‌ای از عواملی پدید آیند که بتوانند نظم نمادین و اخلاقی جدیدی را حاکم کنند. این نظم نوین نمادین را در شهر جدید بوروکراسی و سازمان اداری برعهده می‌گیرد. در دوره ناصری نوین نمادین را در شهر جدید بوروکراسی و سازمان اداری برعهده می‌گیرد. در دوره ناصری و بعد از آن ابتدا با پیدایش بلدیه یا شهرداری و سپس نظمیه یا شهربانی و پس از آن شهرداری‌ها، فرمانداری‌ها و نیروهای نظامی و انتظامی، اداره‌های گوناگونی وظیفه ایجاد و استقرار نظم شهری را برعهده گرفتند. این نهادها نظم جدید را نه براساس ویژگی‌های اجتماعی، فرهنگی و سیاسی جمعیت‌ها بلکه براساس معیاری عمومی ایجاد می‌کنند.
در شهر معاصر و جدید ایرانی نه تنها ناهمگونی یک ویژگی تعیین کننده در مناسبات شهری است، بلکه ظهور تقسیم کار پیچیده اجتماعی شهری نیز از نیروهای اصلی پویایی شهر به حساب می‌آید. در شهر کهن ایرانی، به دلیل توسعه نیافتگی فناوری‌ها و کمی جمعیت و فقدان تراکم یا انباشت جمعیتی و به دلیل محدودیت کارکردهای شهری، اساساً حرفه‌ها و مشاغل در درون شهر بسیار محدود و به ویژه در مقایسه با شهر جدید بسیار کم شمارند. در مقابل در شهر مدرن و معاصر ایرانی یکی از مهمترین فرایندها، تکثر حرفه‌ها و پیشه‌ها و تنوع آنها است. در نتیجه این امر (تنوع و تکثر حرفه‌ها و بیشتر شدن تقسیم کار اجتماعی)، شکل و محتوای مناسبات اجتماعی در شهرها نیز به تدریج براساس معیارها و عوامل متناسب با سازمان اجتماعی تقسیم کار پیچیده شهری گسترش می‌یابد. در این شرایط جدید، خرده فرهنگ‌های قومی، نژادی، زبانی و اجتماعی ناشی از مهاجرت جمعیت‌ها و انواع خرده فرهنگهای ناشی از حرفه‌ها، پیشه‌ها و صنایع نیز پدید می‌آیند.
همچنین در شهر جدید ایرانی، به ویژه تهران به عنوان پایتخت و مرکز سیاسی ایران، حضور افراد و گروه‌ها از اقوام و ملیت‌های غیرایرانی افزایش می‌یابد. پایتخت ایران برای نخستین بار شاهد حضور گسترده سفارتخانه‌ها، کنسول‌گری‌ها و مراکز اداری و تجاری کشورهای مختلف جهان از سراسر عالم است. در نتیجه این امر، مجموعه وسیعی از نهادها و مؤسسه‌های خدماتی شکل گرفتند که بتوانند به نیازهای این جمعیت پاسخ دهند. همچنین حضور دیپلمات‌ها، کارمندان و کارگزاران غیرایرانی در شهر تهران، مجموعه‌ای از مناسبات اجتماعی میان مردم پایتخت با این گروه پرشمار غیرایرانی به وجود می‌آورد. این نهادها و سفارتخانه‌ها، علاوه بر تأثیری که در زمینه مناسبات اجتماعی و فرهنگی بر جای می‌گذارند، در توسعه فضای کالبدی شهر تهران نیز نقش تعیین کننده‌ای دارند. گسترش دهها سفارتخانه بزرگ و کوچک در شهر تهران به این شهر شکل و شمایل دیگری می‌دهد. این سفارتخانه‌ها که باغ‌های بزرگ و تأسیسات ساختمانی و بناهای عظیمی را ایجاد کرده‌اند، هم به گسترش جغرافیای شهر تهران کمک کردند و هم با استقرار آنها در نقاط معینی از شهر به شکل‌گیری فضاهای شهری سیاسی یا متأثر از ماهیت سیاسی سفارتخانه‌ها منجر شدند.
اگر بخواهیم مجموعه تحولاتی را توضیح دهیم که در دوره قاجار و به ویژه در آغاز پهلوی در شهرها به ویژه شهر تهران شکل گرفت، باید فهرست بلندبالایی از تحولات را نام ببریم. شاید در میان تحولاتی که ذکر نکرده‌ایم، پیدایش مطبوعات بیش از هر عامل فرهنگی دیگری مهم بوده است. در دوره قاجار، پس از تأسیس دارالفنون مدارس جدید آغاز به کار می‌کنند. این مدارس که بعدها نظام مدرسه‌ای و نظام آموزش و پرورش ایران بر مبنای آن شکل گرفت، ابتدا به نام مدارس رشدیه و بعد با نام‌های دیگر به وجود آمدند. پیدایش مؤسسه‌های آموزش عالی و مراکز مطبوعاتی مانند قرائت خانه، مراکز هنری و تفریحی مانند مراکز نمایش تئاتر و اجرای موسیقی و مراکز فرهنگی دیگر، هر کدام توانستند هم در فضای کالبدی شهر مدرن ایرانی به ویژه شهر تهران و هم در فضای مناسبات اجتماعی شهروندان تحول اساسی به وجود آورند. بررسی تأثیرات هر یک از این عوامل نیازمند مباحث طولانی است.
پیدایش مجموعه مؤسسه‌های فرهنگی جدید، نظام آموزش و پرورش، نظام آموزش عالی، دانشگاه‌ها، مراکز هنری و ادبی، چاپخانه‌ها، کتابفروشی‌ها، گیشه‌های مطبوعات و قرائت خانه‌ها و ... توانست بعد فرهنگی جدیدی به شهر ایرانی بدهد. می‌توانیم این بعد فرهنگی جدید را «کارکرد فرهنگ مدرن شهر» در ایران بنامیم. کارکرد فرهنگ مدرن شهر در زمینه‌های گوناگون قابل مطالعه است. برای مثال، مجموعه مؤسسه‌های فرهنگی جدید به شهر مدرن و معاصر ایران روح و حال و هوای مدرنیستی یا متجددانه می‌بخشد. به عبارتی دیگر، یکی از اصلی‌ترین تمایزهای شهر مدرن ایرانی در مقایسه با شهر کهن یا شهر پیشامدرن و سنتی این است که شهر مدرن، مرکزی برای یادگیری، اشاعه و ترویج منابع و متون و فعالیت‌های مدرن است. این فعالیت‌های فرهنگی جدید هر یک نقش تعیین کننده‌ای در شکل‌گیری ذهنیت و تخیل مدرنیستی شهروندان امروز یا معاصر ایران ایفا می‌کنند. در شهر پیشامدرن، مهمترین مراکز فرهنگی تأثیرگذار، مساجد، مدرسه‌ها یا حوزه‌های علمیه بودند. مساجد و مراکز علمیه نیز تنها به بازتولید و تقویت و تکثیر ارزش‌های متافیزیکی یا دینی می‌پرداختند؛ از این رو مساجد در امتداد بازار، مناطق مسکونی و دیگر نهادهای شهری قرار داشتند، اما در شهر معاصر و مدرن به ویژه در تهران که دربردارنده بیشترین نهادها و مؤسسه‌های فرهنگی جدید است، مجموعه مراکز فرهنگی جدید در خدمت گسترش طیف وسیعی از ارزش‌های فرهنگی متناقض بودند؛ مهمترین ویژگی مشترک همه این ارزش‌های فرهنگی متناقض، تقویت تخیل مدرنیستی یا نوگرایانه شهرنشینان ایرانی بود. محصولات یا متون فرهنگی که در این دوره در شهر ایرانی تولید می‌شد، با توجه به جهت‌گیری ایدئولوژیک سیاسی اعم از مذهبی چپ، مارکسیستی یا سوسیالیستی یا هر جهت‌گیری فرهنگی و ایدئولوژیک دیگر، خواهان نوگرایی، نوسازی یا تغییر فضای شهر بودند.
با توجه به رقابت‌ها و تنش‌های سیاسی‌ای که در دوره قاجار و سالهای آغازین دوره پهلوی بین نیروها و فعالان سیاسی و اجتماعی وجود داشت، منابع و متون فرهنگی که در مراکز فرهنگی شهری ایران تولید می‌شد، برخی محافظه کارانه و برای حمایت از سنت‌گرایی و برخی دیگر رادیکال یا طرفدار ارزش‌های نوگرایانه یا مدرنیستی بودند، اما در نهایت همه آنها در مسیر تقویت تخیل مدرنیستی ایران ایفای نقش می‌کردند.
با روی کار آمدن خاندان پهلوی، جامعه ایران به سوی توسعه هرچه بیشتر «شهرهای مدرنیستی» سوق داده شد. رضاشاه با تمرکزی که بر توسعه شهر تهران داشت، نقش کلیدی در رونق و گسترش و در عین حال شکل‌گیری مشکلات تهران ایفا کرد. برنارد اورکاد، محقق فرانسوی و برجسته معماری می‌گوید که خیلی پیش از رضاشاه ساختن بناهای مدرن در ایران آغاز شد، به ویژه ساختن کلاه فرهنگی به سبک اروپایی، اما این تحولات با تغییر ساختار شهر همراه نبودند و ساختار سنتی همچنان برخلاف سه رکن اصلی یعنی بازار، مسجد و ارگ به حیات خود ادامه می‌داد. (جهانبگلو، 1379: 65) اما در زمان رضاشاه تحولات ساختاری مدرنیستی شکل گرفت.
می‌توان گفت بعد از دوره ناصری، دوره رضاشاه دومین دوره مهم در زمینه تحولات شهری ایران و به ویژه تهران است. در این دوره، شاهد گسترش نظام دیوان سالاری، گسترش صنایع و کارخانجات صنعتی شدن شهر تهران هستیم. در نتیجه این تحولات، جمعیت روستایی و ایلی کشور از سراسر روستاها و شهرهای کوچک و بزرگ راهی تهران شدند، افزایش مهاجرت و به دنبال آن، افزایش جمعیت تهران و توسعه دیوان سالاری و صنعتی شدن، فضای کالبدی تهران را به نحو شتابان و چشمگیری رو به گسترش برد و ناگهان خیابان‌های بزرگ و میادین جدید، بر سیمای مدرنیستی شهر تهران ظاهر شدند.
ناصر تکمیل همایون از مورخان برجسته شهر تهران در زمینه تحول تهران در دوره پهلوی می‌نویسد:
"با انتقال نظام سلطنتی از خاندان قاجار به خاندان پهلوی و رضاخان، تغییرات اساسی ایجاد شد و شیوه توسعه شهری با سازمان شهری برون زا شکل گرفت. گسترش کالبدی شهر تهران- مالکیت جدید، خانه سازی‌ها به شیوه‌ای نو، پدید آمدن باغ‌ها و باغچه‌ها (بستان‌ها)، ازدیاد جمعیت و مهاجرت‌های جدید به پایتخت، رشد و نوآوری‌های کارکردی در امور اقتصادی (بازار و نهادهای تولیدی و مشاغل نو) و بهداشتی و زیست شناختی (تأسیس بیمارستان‌ها، داروخانه‌ها و توجه به پاکیزگی، نظافت و سلامت شهر) فرهنگی و آموزشی (نهادهای جدید رشد فرهنگ و تأسیس مدارس در سطح‌های گوناگون) توسعه مؤسسات تمدنی جدید (برق، تلفن، تلگراف و محله‌های فرنگی نشین)، ازدیاد و برخورداری‌های جدید وسایل نقلیه قدیمی (درشکه و گاری) به صورت جدید (اتومبیل‌های تازه وارد)- از یک سو، شرایطی را برای دگرگونی‌های شهری و مدنی پدید می‌آورد و از دیگر سو در پیوند با خواست‌های حکومت، سبب درهم ریزی بافت کهن شهر و سهولت تسلط بر جامعه و باعث تغییر روابط تاریخی- فرهنگی شهرنشینی با شیوه‌های جدید می‌شد. (تکمیل همایون، 1377: 76)
از آنجا که «ملی گرایی» ایدئولوژی سیاسی دولت وقت بود، ساختمان‌ها و نشانه‌های شهری متناسب با روح ملی‌گرایی باستان‌گرای وقت در تهران ایجاد شد. در عصر رضاخان، و در نتیجه تحولات برآمده از شهرنشینی در ایران، تهران به عنوان پایتخت و مقر اصلی استقرار طبقه دیوان سالار دولتی تعریف شد. نمی‌توان انکار کرد که شهر و فضای کالبدی و فرهنگ شهری به عنوان کلان شهر، بیش از دیگر شهرهای ایران از قدرت و توان تحمل ارزش‌های مدرن برخوردار بود و در نتیجه کسانی که وارد جامعه شهری تهران می‌شدند، از همان ابتدا نوعی جامعه پذیری و فرهنگ یابی شهری را مطالبه می‌کردند. تخیل فرهنگی مشترک، آرمان و ایده آل همه طبقات اجتماعی ساکن تهران بود و طبقات فرودست و مهاجران با رؤیای رسیدن به وضعیت طبقه بالا و متوسط جامعه زندگی می‌گذراندند.
در کنار تصویری که ارائه شد، باید در نظر داشت که تهران از همان ابتدا به عنوان پایتخت ایران، فضایی برای بازنمایی دولت‌ها نیز به شمار می‌آمد. در دوره ناصرالدین شاه تهران تبلور ارزش‌های سیاسی و ایدئولوژیکی حاکم در شهر بود. همان طور که اشاره کردیم، ناصرالدین شاه در نتیجه سفرهایش به غرب، در تلاش بود تهران را به مثابه شهری مدرن تعریف کند و بخشی از معماری شهری تهران در عصر ناصری بیانگر این تقاضای سیاسی بود. پس از این در دوره مشروطه نیز تحولاتی که در فضای کالبدی شهر به وجود آمد، بازنمایی ارزش‌های سیاسی دوره مشروطه بودند؛ چنان که در دوره پهلوی و به ویژه پهلوی اول، شاهد شکل‌گیری فضاهای شهری و معماری جدیدی در شهر تهران بودیم که نمایانگر ارزش‌های ایدئولوژیک عصر پهلوی بودند. تحولات تهران در عصر رضاشاهی کاملاً نشان از آن داشت که او می‌خواست شهر بازنمایی کننده اقتدار حکومت مرکزی باشد. ایجاد خیابان‌های طویل همچون خیابان ولی عصر و خیابان شاه رضا (انقلاب) و شاه آباد (جمهوری) که از غرب به شرق و شمال به جنوب امتداد داشتند، هر کدام نمادی از قدرت دولت مرکزی به شمار می‌آمدند. کریم خان بوذر جهرمی به عنوان نخستین شهردار و رئیس بلدیه در تهران نیز مأموریت داشت با پر کردن خندق‌ها و بلوارکشی و خیابان کشی، به نو کردن شهر بپردازد و اقتدار دولت مرکزی را بازنمایاند.
به مرور و با توسعه مدارس، دانشگاه‌ها، مراکز اداری، سینماها، هتل‌ها، بیمارستان‌ها و انبوهی از سازمان‌ها و مؤسسات جدید اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی زمینه برای اشتغال گروه‌های مختلف مردم در این فضای شهری به وجود آمد و گروه‌های جدید شکل گرفته به عنوان نمایندگان طبقه متوسط شهری در تهران تولید کننده، بازتولید کننده و بازنمایی کننده فرهنگ جدید به شمار می‌آمدند. براساس مطالعه‌ای که یرواند آبراهامیان در کتاب تاریخ ایران مدرن (1389) انجام داده است، در دوره پهلوی اول، هفت درصد از نیروی کار ایران را افراد شاغل در حرفه‌ها و تخصص‌ها تشکیل می‌دادند و بخش مهمی از ساکنان شهر تهران نیز همین افراد بودند. استقرار مشاغل جدید و تقسیم کار نوین در تهران با تحولاتی ساختاری در شهرهای کشور و به ویژه تهران همراه بود؛ تحولاتی مانند توسعه راه‌ها، راه آهن، ورود اتومبیل، تسهیل رفت و آمد به خارج از کشور و گسترش مطبوعات و به ویژه پیدایش رادیو به عنوان وسیله ارتباط جمعی آن روزگار.
حضور گسترده نخبگان فکری، هنری و ادبی در این شهر به دلیل مهاجرت گسترده به تهران، به تدریج زمینه‌های شکل‌گیری یک طبقه فرهنگی یا طبقه خلاق را در این شهر به وجود آورد. برای نخستین بار، در یکی از شهرهای ایران شاهد تمرکز و شکل‌گیری طبقه فرهنگی در کنار قشرها و طبقات دیگر اجتماعی هستیم. به عبارت دیگر، در این زمان نوعی نظم سلسله مراتبی جدید بر مبنای ویژگی فرهنگ یا خلاقیت شکل گرفت.
شهر تهران در نتیجه سیاست‌های نوسازی از بالا که از زمان ناصری آغاز شده و در دوره رضاشاه گسترش می‌یابد، نه تنها از نظر تولیدات فکری و فرهنگی از قابلیت‌های والایی برخوردار می‌شود، بلکه از نظر مصرف فرهنگی نیز دارای موقعیت ممتازی می‌شود. تهران به عنوان مرکز افراد باسواد، دارای بیشترین مراکز و آموزشگاه‌ها و مؤسسات آموزش عالی است. شهری است که بیشترین تماشاخانه‌ها، تئاترها و سینماهای کشور در آن متمرکز شده‌اند و ناشران و کتاب فروشان در آن استقرار یافته‌اند. این شهر مرکز اصلی مصرف فرهنگی ایران نیز هست. در نتیجه، هم تولید کنندگان و هم مصرف کنندگان عمده فرهنگ و هنر در ایران در تهران استقرار می‌یابند. این امر «توسعه نامتوازن فرهنگی در ایران» را به عنوان یکی از بزرگترین ویژگی‌های جامعه شهری ایران به وجود می‌آورد و این توسعه نامتوازن نه تنها در زمینه فرهنگی بلکه در زمینه‌های اقتصادی، اجتماعی و سیاسی نیز ایجاد می‌شود. شاید بتوان گفت بعد از ویژگی مهم مهاجرپذیری شهرها در ایران، نامتوازن بودن یا عدم تعادل منطقه‌ای و شهری اصلی‌ترین ویژگی‌های شهرهای معاصر ایران هستند. این دو ویژگی، یعنی عدم توازن منطقه‌ای و شهری و نیز مهاجرپذیری شهر، بر ابعاد گوناگون توسعه شهر در ایران تأثیر می‌گذارد. حضور گسترده روستاییان در شهر، پدیده حاشیه نشینی و حلبی آبادها را گسترش می‌دهد. در نتیجه با تراکم و انباشت جمعیت روستایی در شهرها به ویژه شهر تهران، این گروه جمعیتی به شکل یک قدرت شهری ایفای نقش می‌کند. آصف بیات در کتاب سیاست‌های خیابانی (1379) نشان می‌دهد که این جمعیت فرودست از همان سال‌های نخست دوره پهلوی تا انقلاب اسلامی و بعد از آن به عنوان نیروی قدرتمند اجتماعی، تأثیر تعیین کننده‌ای بر تحولات شهری ایران داشتند.
یکی از پیامدهای مهاجرت روستاییان، یعنی جمعیت فرودست، شکل‌گیری ایده عدالت شهری به عنوان یکی از اصلی‌ترین ایده‌ها در جریان تحولات سیاسی ایران است. نیروهای سیاسی در سالهای اول دوره پهلوی و بعد از آن برای حمایت از توده‌ها، خلق، نیروی کارگر و جمعیت فرودست به میدان مبارزه سیاسی روی آوردند و در سالهای 1316 تا 1320 و نیز بعد از آن با شعار برقراری عدالت و حمایت از فرودستان نقش تعیین کننده‌ای در تحولات سیاسی و شهری ایران داشتند. نیروهای مذهبی نیز همچنان شعار عدالت را اصلی‌ترین شعار خود می‌دانستند. حمایت از مستضعفان و گروه‌های فرودست یکی از عوامل اصلی بروز انقلاب اسلامی شد. براساس همین شعار بود که در سالهای بعد از انقلاب نیز توجه به مستضعفان و روستا در کانون سیاست گذاری عمومی دولت‌ها قرار گرفت.
در هر حال، جمعیت فرودست شهری که بخشی از آنها حاشیه نشین بودند و بخش دیگر درون شهرها استقرار یافته بودند، تناقضی آشکار را در شهر مدرن ایران به نمایش می‌گذاشتند. شهر مدرن که جلوه گاه مدرنیته ایرانی بود، باید می‌توانست نمایشی از رفاه، خوشبختی، آزادی و برخورداری از امکانات گوناگون باشد، اما در عمل تنها برای بخشی از جمعیت ساکن خود این امکان را فراهم می‌کرد و بخش اعظم آن به عنوان گروه‌های محروم و مطرود اجتماعی، نه تنها امکان مشارکت سیاسی، بلکه امکان برخورداری و مشارکت در زندگی اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی را نیز نداشتند.
فرایندهای تحول شهر مدرن و معاصر ایران فرایندهایی بودند و هستند که شهر را به مجموعه‌ای پیچیده از تناقض‌های گوناگون تبدیل کردند. در دوره‌های میانی تحول شهر مدرن، یعنی در دوره پهلوی اول و دوم، شهر گسترشی همه جانبه می‌یابد، اما این گسترش فاقد انسجام و برنامه مشخص است. هرچند به ویژه در دوره پهلوی دوم- توسعه شهرها براساس طرح‌های جامع صورت می‌گرفت، عملاً گسترش شهر لجام گسیخته و مهار نشده بود. این امر یعنی لجام گسیختگی و مهارناپذیری توسعه فضای شهری و جغرافیایی پیامدهای زیست محیطی، اقتصادی، اجتماعی و سیاسی گوناگونی برای شهر ایرانی داشت. امروزه می‌توان این پیامدها را به شکل‌های مختلف و به وضوح مشاهده کرد. شاید در آن روزگار که دشوار بود، اما امروز بعد از گذشت کمتر از چند دهه، به نظر می‌رسد شهرهای بزرگ ایران به ویژه تهران با بحران‌هایی حل نشدنی مواجه شده‌اند.
در این دوره، در نتیجه گسترش حاشیه نشینی و حلبی آبادها و افزایش گروه‌های فقیر و فرودستان، شاهد افزایش فحشا، بزهکاری و گسترش ناامنی‌های جدید در شهر تهران هستیم. رشد طبقه فرودست در تهران با نوعی تفکیک فضایی مبتنی بر نابرابری طبقاتی همراه است. در سال‌های 1310به بعد نهاد سلطنت به مناطق شمالی شهر تهران و به نیاوران منتقل شد و به تدریج سران ارتش و نخبگان سیاسی و پس از آن نخبگان فرهنگی و اقتصادی به نواحی شمالی تهران کوچ کردند. در نتیجه نیاوران و نواحی شمالی نقش «شاه نشین» و اعیانی و جنوب تهران که در دوره ناصری و پیش از آن مرکز استقرار سلطنت بود، تبدیل به منطقه‌ای فرودست شد. بنابراین، در این دوره تغییری اساسی در مناسبات فضا و قدرت در شهر تهران رخ داد.
آنچه می‌توان مهمترین میراث دوره پهلوی دانست، این است که در این دوره به ویژه پهلوی دوم، شهر تهران به عنوان الگوی شهرنشینی یا شهرسازی مدرن ایران توانست از تمام میراث کهن و میراث فرهنگی شهرسازی و شهرنشینی فاصله بگیرد. اگر در دوره ناصری ترکیب‌های تازه التقاطی از شهر کهن و شهر نو به وجود می‌آمد، در دوره پهلوی دوم دیگر از شهرسازی التقاطی خبری نیست. در این دوره به تدریج سبک تهران به عنوان سنت مدرن شهرسازی ایران شکل گرفته است. سبک تهران که اکنون بیش از یک قرن از پیدایش آن می‌گذرد، دارای ویژگی‌های مخرب و سازنده‌ای است که شهرشناسان گوناگون درباره آن صحبت کرده‌اند. مجموعه ویژگی‌های سبک تهران امروزه به نوعی فرهنگ برای شهرسازی ایران تبدیل شده است. دیگر شهرهای ایران اعم از شهرهای کوچک یا بزرگ از این فرهنگ شهری به عنوان سرمشق تبعیت می‌کنند. در معماری و دیگر ابعاد شهری شهرهای مدرن ایران که از جهاتی تحت تأثیر الگوهای اروپایی و امریکایی شهرسازی است، سبک بین الملل آشکار است. در عین حال، این سبک از جهاتی با سبک شهرسازی در شهرهای اروپایی فاصله دارد. توسعه خیابان‌ها و سپس گسترش بزرگراه‌ها در دهه‌های اخیر، موجب فرو ریختن محله‌ها و مناسبات همسایگی شده است؛ به گونه‌ای که امروزه به سختی می‌توان اجتماعات محلی را در تهران شناسایی کرد. در سالهای پهلوی اول و دوم، هنگام مهاجرت ساکنان روستاها به تهران تا حدودی اجتماعات محلی نیز شکل می‌گرفت و ساکنان مناطق مختلف به منظور داشتن مناسبات و داد و ستدهای اقتصادی یا اجتماعی در مناطق معینی متمرکز می‌شدند و تحت عنوان شهرستانی‌های مقیم مرکز در نواحی خاصی استقرار می‌یافتند، اما به تدریج با گسترش خیابان‌ها و بزرگراه‌ها این نوع اجتماعات محلی دوام نیافتند؛ در نتیجه می‌توان گفت شهر تهران با داشتن سبک مدرن شهری فاقد اجتماعات محلی است.
علاوه بر این، در شهرهای نوپدید یا شهرهایی که مانند تهران به سرعت گسترش یافتند، با بحران عظیم ضعف حافظه جمعی شهری مواجه‌ایم. تهران، به ویژه در سال‌های آغازین دوره پهلوی با سرعت گسترش یافت و جمعیت‌های مهاجر از مناطق گوناگون در این شهر متمرکز شدند. ناهمگنی این جمعیت‌ها و نیز نبود یک برنامه‌ریزی فرهنگی مشخص برای شهر، مانع از این شد که نمادهای شهری و نشانه‌هایی که بتوانند نوعی احساس مشترک جمعی یا حافظه جمعی شهری را شکل دهند، به وجود آید. در نتیجه این امر، ساکنان مناطق مختلف و افرادی که در دوره ناصری و پیش از آن، تا حدودی ذیل محله‌های شهری یکدیگر را می‌شناختند و دارای احساسات مشترک یا حافظه جمعی مشترک بودند و هویت‌های شهری مشخصی داشتند، همگی در دوره پهلوی اول از میان رفتند. علاوه بر این، همان طور که اشاره شد، هیچ سیاست فرهنگی جدیدی برای جایگزین ساختن هویت‌های شهری از بین رفته نیز اتخاذ نشد. بنابراین، شهر به تدریج امکان شکل دادن به خاطره و انباشت خاطره‌های شهری را از دست داد. نبود حافظه جمعی و ضعف توانایی شهر برای شکل دادن به خاطره به معنای آن است که به تدریج شهرنشینان فاقد توانایی سخن گفتن به یک گویش یا زبان شهری مناسب می‌شوند؛ از این رو هرچند از نظر فرهنگی، شهر و به ویژه شهر تهران جلوه و نمایشی بسیار پرزرق و برق و دیدنی از تمام مظاهر و محصولات دنیای متجدد و صنعتی در سطح ملی و بین المللی بود، اما از نظر برساختن یک زبان مشترک، حافظه جمعی مشترک یا خاطره بین المللی بود، اما از نظر برساختن یک زبان مشترک، حافظه جمعی مشترک یا خاطره هویت بخش مشترک ناتوان یا بسیار ضعیف بوده است. به همین ترتیب، فرایند شکل‌گیری و توسعه شهر تهران، به عنوان سرمشق ملی شهرسازی مدرن ایران از همان سال‌های آغازین دوره پهلوی با نوعی ضعف و ناتوانی در زمینه شکل دادن فرهنگ محلی یا بومی شهرسازی نوین ایران همراه بوده است. این فرهنگ نوین که مبتنی بر خاطره، حافظه و زبان جمعی است، وظیفه فراهم آوردن امکان مشارکت شهروندان در فعالیت‌های شهری، ایجاد مسئولیت اجتماعی و تعهد نسبت به سرنوشت جمعی در محیط شهر و انسجام بخشی اجتماعی را برعهده دارد. به عبارت دیگر، شخصیت شهر باید در نتیجه انباشت و تراکم روزافزون خاطره و حافظه شهری شکل گیرد. شهر نه به کمک انباشت ساختمان‌ها، میدان‌ها یا خیابان‌ها که همراه با انباشت خاطره‌ها و حافظه جمعی‌اش به یک شهر با هویت یا شخصیت معین تبدیل می‌شود.
اما روی دیگر سکه گسترش شهر معاصر ایران حاکی از نوعی اقتدار و قوت است. شهر تهران از همان ابتدای پیدایش به عنوان مرکز تجمع و تراکم قدرت سیاسی، اقتصادی و اجتماعی، این قابلیت را داشت و دارد که به انسان ایرانی شهرنشین معاصر نوعی «ظرفیت آرزومندی» اعطا کند. مفهوم «ظرفیت آرزومندی» مفهومی است که آپادورایی، انسان شناس هندی تبار امریکایی در بحث نقش فرهنگ در شکل دادن به آینده از آن استفاده می‌کند. منظور از ظرفیت آرزومندی این است که فرهنگ تنها مفهومی برای فهم سنت یا گذشته نیست، بلکه می‌تواند معطوف به شکل دادن به آینده نیز باشد؛ از این رو وقتی شهروندان در نتیجه زندگی در شرایط معین اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و فرهنگی بتوانند آرزوها و تقاضاهای بیشتری برای بهبود وضعیت خود و تغییر در محیط زندگی‌شان یا دست یافتن به استانداردهای بالاتر داشته باشند، می‌توانند از قدرت عاملیت و فاعلیت بالاتری برخوردار شوند. افزایش ظرفیت آرزومندی می‌تواند به نیروی محرک قدرتمندی برای توسعه و ایجاد تغییرات در جامعه تبدیل شود. تهران به عنوان الگوی شهرسازی مدرن ایران، این قابلیت را از ابتدای روند توسعه داشت که تخیل مدرنیستی شهروند ایرانی را روز به روز توسعه دهد و آن را تحریک کند.
شهرنشین ایرانی شاید نتواند با استقرار در شهر یک هویت شهری یکپارچه نوین به دست آورد، یا نتواند خود را در یک اجتماع یا محله معین مستقر سازد یا حتی احساس هویت شهروندی داشته باشد، اما شهر معاصر ایرانی این قدرت و قابلیت را دارد که آرزوهای بیشتری برای ساکنانش ایجاد کند. این آرزوها شامل دسترسی به خدمات و رفاه بیشتر، تقاضای اجتماعی برای مشارکت بیشتر در زندگی سیاسی، اجتماعی و فرهنگی و داشتن بینشی تطبیقی یا مقایسه‌ای نسبت به وضعیت زندگی شهری در سطح جهانی می‌شود.
انسان شهرنشین معاصر ایران در نتیجه زیستن در موقعیت شهری امروزی به بینش فرهنگی تازه‌ای دست یافته که براساس آن نوعی نارضایتی مستمر از وضعیت زندگی فردی و جمعی خود دارد. این نارضایتی هم برخاسته از مشکلات عملی و عینی او و هم ناشی از ظرفیت بسط یافته آرزومندی‌های او است. به تعبیر دیگر، توسعه شهرنشینی در ایران موقعیت‌های تازه‌ای برای تولید آگاهی‌های تازه در شهرنشینان فراهم می‌کند. شهر نوعی دانشگاه یا مرکز آموزشی است که در آن درس‌هایی درباره «چه باید بود» یا «چگونه باید بود» یا «زندگی مطلوب و آرمانی و ایده آل چیست» تدریس می‌شود، البته بدون اینکه بتواند به آرمان‌ها یا ایده آل‌هایی که آموزش می‌دهد، عینیت ببخشد. از این رو، می‌توان گفت بزرگترین بحران شهر معاصر ایران شکاف عمیق بین آموزه‌های شهر برای داشتن یک زندگی مطلوب، آرمانی و ایده آل مدرن با توانایی‌های آن برای تحقق بخشیدن به این زندگی است.
گسترش فناوری‌های ارتباطی، ماهواره‌ها، اینترنت و گسترش داد و ستدها و مبادلات بین المللی و جهانی ایران موجب شده شکاف بین ذهنیت آرزومند و مشتاق انسان شهرنشین ایرانی با واقعیت عینی زندگی او بیشتر و بیشتر شود. این گسست بین عینیت و ذهنیت در زندگی شهرنشین ایرانی به مثابه نوعی گسل بر زمینه شهر معاصر، گاه باعث وقوع زلزله‌های سیاسی شده است؛ اما این تنها شکاف موجود نیست، شکاف و فاصله بین آرمان ذهنی یا گفتمان رسمی حکومت با سیاست‌های فرهنگی اعمال شده در شهرسازی نیز شکافی جدی و مهم است.
در دوره پهلوی، در نتیجه مدرنیزاسیون از بالا، به تدریج نظام برنامه ریزی شهری در ایران به وجود آمد و براساس مجموعه‌ای از تفکرات مبتنی بر مداخله گسترده دولت در شهرها، دولت نقشی اصلی و کلیدی در ایجاد دگرگونی‌های ساختاری در شهر ایرانی و به ویژه شهر تهران برعهده گرفت؛ از این رو تهران را می‌توان به سن پترزبورگ در قرن نوزدهم روسیه شبیه دانست. «سن پترزبورگ احتمالاً مهیج‌ترین مورد در تاریخ کلیه آن صوری از مدرنیزاسیون است که به شیوه‌ای جبارانه و از بالا برنامه ریزی، تحمیل و اجرا شدند». (برمن، 1383: 214)
از همان سال 1278، با دستور شکل‌گیری شهرداری یا بلدیه، دولت واحد سازمانی را برای مدیریت شهر تأسیس کرد و بعد از آن در سال‌های 1310، با وضع آیین نامه‌هایی در زمینه توسعه معابر و خیابان‌ها به شکل گسترده‌ای در تمام فضای شهر دخالت کرد. به تدریج دخالت دولت شکل سازمان یافته تری پیدا کرد؛ با تأسیس وزارت مسکن و شهرسازی و نهادهای متعدد دیگر، دولت در شکل دادن یا تغییر دادن ساختار و کالبد شهر روز به روز حق بیشتری به خود می‌دهد و این حق را برای خود قائل می‌شود که بتواند هرطور که مایل است شهرها را شکل دهد. در دوره پهلوی، براساس الگوی مدرنیزاسیون از بالا، دولت خواهان این بود که تحت عنوان سبک بین الملل، تمام شهرهای ایران را بازسازی و دگرگون کند. البته ایدئولوژی یا فلسفه سیاسی رسمی حکومت، بر اندیشه ناسیونالیسم یا ملی‌گرایی و به طور خاص بر ناسیونالیسم رمانتیک یا تخیل‌گرایی باستانی استوار بود، اما از این ایدئولوژی برای شهرسازی چندان استفاده نکرد.
در دوره پهلوی اول و دوم جز چند بنا که بیشتر جنبه نمادین و نمایشی دارند، بناهای زیادی نیستند که براساس نوعی معماری محلی یا معماری برگرفته از تجربه‌های تاریخی ایران یا حتی ترکیبی از معماری ایرانی و غربی شکل گرفته باشند؛ از این رو هر چند در این دوره دولت بر طبل ناسیونالیسم می‌کوبید، در داعیه دفاع از هویت ملی بین آرمان ذهنی وی با سیاست‌های عملی که اتخاذ و اجرا می‌کرد، شکاف و فاصله عمیقی وجود داشت. این مسئله چیزی است که پس از انقلاب اسلامی نیز تداوم پیدا می‌کند؛ زیرا در سه دهه اخیر، ایدئولوژی سیاسی برقراری حکومت اسلام است. دولت نیز براساس این ایدئولوژی، خواهان توسعه هویت فرهنگی- اسلامی یا «اسلامی سازی» همه ابعاد جامعه است. در دوره جمهوری اسلامی دیگر آن سیاست مدرنیزاسیون سرکوب گر و از بالا وجود ندارد و شهر به ویژه تهران دستخوش تحولات شگرفی می‌شود:
"انقلاب اسلامی سال 57 را در تاریخ بلندمدت ایران می‌توان انقلابی شهری دانست. انقلاب از شهرها شروع شد و مردم اداره شهرها را به دست گرفتند. تظاهرات و راهپیمایی‌ها از یک سر شهر به سر دیگر آن، به شهرنشینان امکان داد تا شهر را به اختیار خود در آورند. پدیده کاملاً نویی در اینجا اتفاق افتاد که موجب درهم آمیزی دوباره جمعیت شد... گروهی دیگر با تصاحب زمین‌های مصادره شده، شهر را تصرف کردند و از این طریق زیستگاه انقلابی خود را بنا نهادند... مردم شهر را تصرف کردند و حرف‌شان این بود که شهر مال ماست... این پدیده نماد تصرف تهران است به دست ساکنان‌اش. تهران امروز دیگر نه شهر رضاشاه است که با بولدوزر در آن خیابان می‌کشید و نه شهر محمدرضا شاه که در آن بزرگراه‌هایی می‌ساخت که از فرودگاه مستقیماً به نیاوران می‌رفتند. تهران امروز شهری است که ساکنانش آن را ساخته‌اند، با تمام تناقضات و تعارضاتی که در آن می‌توان یافت. (جهانبگلو، 1379: 70)"
اما اکنون بعد از سه دهه از گذشت انقلاب اسلامی، در زمینه شهرسازی بحث سیاست فرهنگی اسلامی سازی چندان تحقق نیافته است و فضای شهری و معماری شهری بر مبنای الگوی معماری اسلامی یا دینی شکل نگرفته است؛ از این رو؛ در این دوره نیز همان شکاف بین آرمان ذهنی یا گفتمان رسمی حکومت با سیاست‌های فرهنگی اعمال شده در شهرسازی وجود دارد. چرا در یک قرن اخیر، همواره میان آرمان ذهنی سیاست گذاران و مدیران کشور و سیاست‌های تحقق یافته شهرسازی در عمل شکاف و فاصله بزرگی وجود داشته است؟
شکاف موجود میان ایده آل‌ها و آرمان‌های ذهنی سیاست مداران حکومت‌ها و شهرنشینان با وضعیت و شرایط عینی شهرها ریشه در عوامل گوناگونی دارد و نمی‌توان با بیان یک یا چند عامل خاص تمام این موضوع را تحلیل و تبیین کرد. از طرف دیگر، شکاف در واقعیت عینی با تخیل و گفتمان رسمی یکی از مهمترین پدیده‌های حوزه شهرسازی ما به شمار می‌رود و پیامدهایی برای بسیاری از ابعاد فرهنگ معاصر دارد؛ بنابراین پرداختن به آن ضروری می‌نماید.
جامعه ایران مجموعه وسیعی از انتظارات و آرزوها را در زمینه‌های رفاه، آزادی، دموکراسی و دیگر ابعاد اقتصادی، اجتماعی و سیاسی دارا است. این آرزومندی‌ها را می‌توان همسو یا همتراز با آرزوهایی دانست که در یک جامعه کاملاً توسعه یافته مشاهده می‌شود، اما از طرف دیگر واقعیت‌های عینی جامعه ایران مطابق چنین آرزومندی و تخیلی حرکت نمی‌کند. در اینجا نیز نوعی شکاف و فاصله عمیق وجود دارد. این دو شکاف، یعنی شکاف بین گفتمان رسمی و آرمان ذهنی سیاست مداران و حکومت با واقعیت‌های اجتماعی و شکاف بین تخیل فرهنگی مردم با واقعیت‌های اجتماعی از جهاتی به هم شبیه هستند و با یکدیگر ارتباط دارند. در اینجا تلاش می‌کنیم چگونگی تعامل بین این دو شکاف و تأثیرات، پیامدها و زمینه‌های شکل‌گیری آنها را توضیح دهیم.

روشنفکران، هنرمندان و مولدان فرهنگی ایران از حدود یک قرن پیش تعاملات گسترده‌ای با دنیای خارج داشته‌اند. در نیم قرن اخیر، این تعاملات از طریق رسانه‌ها، ماهواره‌ها، اینترنت و دیگر ابزارهای ارتباطی، شدت و گسترش بیشتری پیدا کرده است. در این مدت، نه تنها روشنفکران و نخبگان فکری و فرهنگی بلکه تمام طبقه متوسط شهری ایران به نوعی بینش تطبیقی و مقایسه‌ای گسترده و عمیق درباره زندگی روزمره و دیگر ابعاد زندگی اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و فرهنگی دست یافته‌اند. توده‌های شهرنشین، امروزه می‌توانند از طریق شبکه‌های خبری، مؤسسات آموزش عالی و دانشگاه‌ها، سینماها، رمان‌ها و همچنین مهاجرت‌ها، تصویری زنده و ملموس از کشورهای دیگر جهان داشته باشند؛ به ویژه چندین میلیون ایرانی در کشورهای امریکای شمالی و اروپا زندگی می‌کنند و این جمعیت به مثابه پل ارتباطی میان مردم داخل ایران با جامعه جهانی نیز ایفای نقش می‌کنند. این گروه مهاجر، نه تنها از طریق تولیدات فرهنگی، هنری و ادبی خود درباره جهان غرب برای مردم ایران گزارش‌های زنده عرضه می‌کنند، بلکه از طریق رفت و آمد منظم با جامعه ایران و میزبانی ایرانیان داخل، این امکان را به وجود می‌آورند تا مردم ایران بتوانند یک تجربه میان فرهنگی از کشورهای توسعه یافته صنعتی به دست آورند. همچنین گسترش سفرهای سیاحتی و گردشگری در دهه‌های اخیر موجب شده تا عده بیشتری از مردم ایران به کشورهایی مانند ترکیه سفر کنند. در این مسافرت‌ها یکی از نکاتی که مردم به آن آگاهی و وقوف می‌یابند، مقایسه وضعیت جامعه خود با جامعه دیگری است. این مقایسه هنگامی که در قالب فیلم‌های سینمایی، رمان‌ها، داستان‌ها و دیگر متن‌های رسانه‌ای قرار می‌گیرد، از گستردگی و عمق بیشتری برخوردار می‌شود. مجموعه این عوامل، تخیل فرهنگی انسان ایرانی به ویژه انسان شهرنشین ایرانی را به بازاندیشی درباره وضعیت خود و زندگی اجتماعی‌اش و به خصوص شهرنشینی معطوف می‌سازد. در بازاندیشی یکی از نکات اصلی که ذهنیت طبقه متوسط ایرانی را تحت تأثیر خود قرار می‌دهد، کیفیت زندگی شهری و شکل‌گیری نیازها و تقاضاهای اجتماعی تازه است. این تطبیق دائماً ذهنیت شهرنشین ایرانی را نسبت به محیط شهر خود حساس‌تر می‌کند. شهروند طبقه متوسط شهری ایران دیگر نمی‌تواند تنها با مقایسه وضع امروز خود با گذشته‌اش به نوعی رضایت از زندگی شهری دست یابد، بلکه او دائماً بین وضع امروز خود با وضعیت شهر و شهرنشینی در کشورهای توسعه یافته غربی به مقایسه می‌پردازد. در نتیجه چنین مقایسه‌هایی است که در نهایت ظرفیت آرزومندی انسان ایرانی بسط و توسعه می‌یابد. البته علاوه بر مقایسه با وضعیت کنونی در کشورهای مختلف، مسئله انباشت و تراکم تقاضاها و درخواست‌های اجتماعی- فرهنگی هم که از دوره مشروطه آغاز شده است، بر چگونگی فرایند بازاندیشی شهروندان ایرانی تأثیر می‌گذارد. به عبارت دیگر، ایرانیان از سال‌های بسیار دور به فکر داشتن زندگی متفاوت بودند. انقلاب مشروطه در پاسخ به این اندیشه ترقی گونه در ایران شکل گرفت، اما نتوانست شهر ایرانی مطلوب یا ایده آل انسان ایرانی متجدد را بیافریند.

همچنین تحولات سیاسی‌ای هم که در دوره پهلوی اول و دوم و همچنین انقلاب اسلامی رخ داد، نتوانست به تقاضای انسان ایرانی شهرنشین برای داشتن یک شهر ایده آل، شهری که در آن آرامش، آسایش، رفاه، آزادی و دیگر مؤلفه‌های یک شهر سالم وجود داشته باشد، دست یابد؛ از این رو در دهه‌های اخیر و کم و بیش در یک قرن گذشته، تنها چیزی که دائماً پویا و دگرگون شونده بوده است، تخیل فرهنگی انسان ایرانی شهرنشین است بدون آنکه تحولات محیط شهر بتواند همسو و همگام با آن حرکت کند.
دومین شکاف یا گسست شکاف میان ذهنیت مدیران، برنامه ریزان و سیاست گذاران شهری با واقعیت‌های عینی شهر یا عینیت‌های شهری به ویژه در شهر تهران است. مدیران و سیاست گذاران شهری در ایران، ایده‌های خود درباره شهر را از راه‌های گوناگونی به دست می‌آورند. مسلماً نخستین منبع الهام بخش آنها درباره شهر، ایدئولوژی آنها است. ناسیونالیسم و اسلام دو ایدئولوژی اصلی و تعیین کننده‌ای هستند که طی یک قرن گذشته نظام‌های سیاسی ایران از آنها تغذیه شده‌اند.
این دو ایدئولوژی ادعاهای بزرگی در شکل دادن به سبک زندگی، زندگی روزمره و هویت‌ها و کارکردهای اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و فرهنگی انسان ایرانی معاصر دارند، اما با مجموعه‌ای از موانع و چالش‌ها برای تحقق ایده آل‌های خود روبه رو هستند. برای مثال، ناسیونالیسم به عنوان یک پدیده مدرن در جامعه ایران آشکار شد، اما مهمترین منبع الهام بخش آن، دست کم از منظر فرهنگی یا از منظر گفتمان رسمی، دین زرتشت و نظام سیاسی ایران در پیش از اسلام بود. شرایط تاریخی قبل از اسلام به گونه‌ای نبود که بتواند الگو و سرمشق واقعی و عینی جامعه ایران امروز باشد. از این رو ناسیونالیسم پهلوی نه تنها در زمینه زندگی شهری بلکه در تمام ابعاد قادر نبود درون مایه و محتوای مشخصی را به عنوان یک الگوی عملی برای تحقق یا شکل‌گیری فرهنگ عرضه کند. این امر موجب شد تا گفتمان پهلوی، یک گفتمان به ظاهر منسجم و یکپارچه اما عملاً میان تهی در زمینه مسائل و ویژگی‌های جامعه باشد. در این ایدئولوژی هیچ دستور کار و الگوی واقعی و عینی برای شهرسازی وجود نداشت؛ ضمن آنکه الگوهای ایران باستان نیز در صورت بازسازی و بازآفرینی جدید، قدرت و قابلیت لازم برای گسترش همگانی و انبوه در ساختارهای مدرن و متجدد امروزی را نداشتند. از این رو الگوی فرهنگ باستانی، به ویژه در زمینه معماری و شهرسازی، تنها در حد خلق چند بنای نمادین مانند موزه، چند ساختمان دولتی، مجسمه‌ها و چند اثر دیگر قابلیت تحقق عملی یا گسترش را داشت؛ اینکه بتوان تمام فضای مسکونی، تجاری یا اداری جامعه ایران را براساس الگوی باستانی شکل داد، امری ناممکن بود.
نیز در سه دهه گذشته یعنی در دوره اسلامی از جهات گوناگون عملاً ساختار سیاست گذاری و برنامه ریزی شهری در ایران به سوی شکل دادن شهری با هویت دینی یا شیعی حرکت نکرد. این امر ناشی از تداوم تجربه شهری دوره پهلوی بود. انقلاب اسلامی زمانی رخ داد که ایران از سال‌های 1250 تجدد را آغاز کرده و تا سال 1357 حدود یک قرن تجربه در این زمینه را از سر گذرانده بود و بسیاری از نهادها و مؤسسات تمدنی جدید در ایران شکل گرفته بودند. بنابراین، این امکان وجود نداشت که تمام این تجارب به نقطه صفر برگردند و یا کنار گذاشته شوند. به عبارت دیگر، تجربه تجدد در ایران در یک قرن قبل از انقلاب اسلامی، خود به یک نیروی بزرگ برای پیشبرد روند مدرنیته در ایران تبدیل شده بود.
شهر جایی بود که تجدد با تمام قوایش در آن حضور داشت و انقلاب اسلامی نمی‌توانست به یکباره با این مجموعه عظیم به نزاع برخیزد. از سوی دیگر، از سال‌های 1357 به بعد، به تدریج تعاملات اجتماعی و فرهنگی ایران و غرب رو به گسترش نهاد. توسعه رسانه‌های ارتباطی، افزایش مهاجرت‌ها و گسترش ورود کالاها، سهولت حمل و نقل و شکل‌گیری مناسبات گسترده‌تر منطقه‌ای و بین المللی و بسیاری از عوامل دیگر به صورت عواملی بسیار نیرومندتر از دولت، بر جامعه و فرهنگ ایران تأثیر گذاشتند. ایران در دهه‌های اخیر، در زمینه شهرسازی بیش از هر دوره دیگری تحت تأثیر سبک بین الملل و تحولات جهانی شهرسازی بوده است. در شرایط امروزی، در هیچ جامعه‌ای نمی‌توان دیوار بلندی بر سر راه ورود ایده‌ها یا عقاید بیگانگان بیرونی کشید. از این رو هرچند دولت از نظر گفتمان رسمی خواهان شکل دادن به شهری با هویت و کارکرد اسلامی است، عملاً در زندگی اجتماعی مجموعه وسیعی از نیروهای جهانی و منطقه‌ای، به علاوه ترتیب به یک قرن تجربه تجدد تا انقلاب، موانعی جدی برای تحقق این آرزوی دولت مردان به شمار می‌روند.
علاوه بر عوامل مذکور، این واقعیت را نیز باید در نظر داشت که شهرسازی و گسترش شهرنشینی در ایران در دهه‌های اخیر، تا حدود زیادی از ایده‌ها و طرح‌های شهرسازان و معماران و کارگزارانی تأثیر می‌پذیرد که بیشتر آنها تحت تأثیر دانش‌های روز در زمینه معماری، شهرسازی و دیگر ابعاد زندگی شهری هستند. این دانش‌های روز عمدتاً از لحاظ فلسفی و ایدئولوژیک جهت گیری‌های عرفی و دنیوی دارند و به همین دلیل، از لحاظ سیاسی همخوانی یا همسویی چندانی با گفتمان رسمی جمهوری اسلامی ندارند. این تعارض بین ماهیت دانش کارشناسی شهری با آرمان‌های گفتمان رسمی سیاسی جمهوری اسلامی، به صورت خودآگاه یا ناخودآگاه، مستقیم یا غیرمستقیم، در ابعاد مختلف برنامه ریزی‌های توسعه شهری قابل مشاهده است. بنابراین باید این واقعیت را اذعان داشت که دانش فنی و نظری که دستگاه بوروکراسی دولت قصد دارد تا به کمک آن به برنامه ریزی و طراحی و توسعه شهرهای ایران بپردازد، ماهیتاً تا حدودی با این گفتمان در چالش است.
گذشته از این عوامل، در توسعه شهرنشینی در ایران معاصر، از جهات دیگری نیز تخیل فرهنگی مردم با واقعیت‌های عینی و ذهنیت مدیران و سیاست مداران با سیاست‌های اجرا شده تعارض دارد. جامعه امروز ایران به ویژه جامعه شهرنشین، تا حدود زیادی مرکب از جمعیت‌های ایلی و روستایی است. این جمعیت‌های ایلی و روستایی در یک فرایند تاریخی نه چندان طولانی به شهرها روانه شده‌اند. بسیاری از آنها هنوز توانایی‌های اقتصادی و سرمایه فرهنگی لازم را برای زیستن براساس گفتمان فرهنگی معین و پرداختن به ساخت و ساز و شکل دادن بناها و فضاهای شهر ندارند. از این رو، برای این جمعیت‌ها که هنوز بسیاری از آنها در سکونت گاه‌های غیررسمی زندگی می‌کنند یا در شهرها وضعیت مناسب یا توانایی اقتصادی و مادی کافی ندارند، هیچ گاه مسئله چگونه زیستن در اولویت نیست. آنان اغلب برای حفظ بقای خود در شهر تلاش می‌کنند و نه به منظور دست یافتن به رضایت یا کیفیت زندگی بالاتر. برای چنین جمعیت بزرگی که در سکونت گاه‌های غیررسمی یا در محلات فقیرنشین داخل شهر استقرار یافته‌اند، توجه به ابعاد فرهنگی شهر اهمیت چندانی ندارد. آنها همین قدر که بتوانند در جان پناهی استقرار یافته و شکم خود را سیر کنند، راضی و قانع‌اند؛ بنابراین نمی‌توان انتظار داشت که بتوانند در طرح‌ها و برنامه‌های دولت‌ها و برای تحقق هویت فرهنگی ملی و دینی مشارکت کنند. این جمعیت‌ها ساکن در سکونت گاه‌های غیررسمی یا جمعیت‌های فرودست بیش از آنکه بتوانند مشارکت کننده در زندگی شهری باشند، به عنوان گروه‌هایی اجتماعی ایفای نقش کرده‌اند که در برابر سیاست‌ها و برنامه‌های رسمی مقاومت می‌کنند.
آصف بیات در کتاب سیاست‌های خیابانی نشان می‌دهد چگونه فرودستان عملاً در تمام سالهای دوره پهلوی دوم و همچنین در سالهای نخستین انقلاب اسلامی توانستند از طریق تن ندادن به قوانین رسمی و زیر پا گذاشتن آیین نامه‌ها و قواعد ساخت و ساز و مالکیت زمین‌ها، مناطق وسیعی از شهر تهران را اشغال کرده و متناسب با میزان توانایی‌های خود محیط‌های شهری جدید را به وجود آورده و توسعه دهند. بنابراین، فقر فرهنگی و محدودیت سرمایه اقتصادی شهرنشینان خود می‌تواند به عنوان عامل بزرگی برای ایجاد شکاف بین ایده آل‌ها و آرمان‌های ذهنی برنامه ریزان شهری با واقعیت‌های عینی توسعه شهر ایفای نقش کند.
در دهه‌های گذشته، یکی از مهمترین فرایندهایی که در حیات شهری ایران نقش تعیین کننده‌ای داشته است، اهمیت یافتن بیشتر عامل انسانی بوده است. شهر سنتی محیطی برای بازتولید ارزش‌های جمع گرایانه بود. به تعبیر دیگر، گفتمان شهر سنتی بیش از آنکه شهر را محیطی برای تحقق خواسته‌ها و نفسانیات انسان شهرنشین بداند، آن را محیطی برای تجلی ارزش‌ها، باورها و آیین‌های قدسی و دینی می‌دانست. در فرایند مدرن شدن، به تدریج فردگرایی و ارزش‌های فردگرایانه غلبه و سلطه بیشتری یافتند.
در دهه‌های اخیر، در نتیجه ترویج و گسترش فناوری‌های نوین ارتباطی و شکل‌گیری سبک‌های زندگی فردگرایانه، انسان شهرنشین ایرانی فرصت‌ها و امکانات بیشتری برای ابراز وجود خود در محیط شهر به دست آورده است. می‌توان درباره تک تک فناوری‌های ارتباطی یا غیرارتباطی و تأثیرات آن بر قدرت یافتن بیشتر انسان شهرنشین ایرانی توضیح داد. تنها برای روشن شدن موضوع به چند مثال کوتاه اکتفا می‌کنیم. اتومبیل یکی از مهمترین فناوری‌هایی است که در بیش از نیم قرن اخیر در شهرهای ایران و به ویژه شهر تهران ظاهر شده است. تهران نه تنها پایتخت سیاسی ایران بلکه پایتخت اتومبیل ایران نیز هست. از زمان ورود اتومبیل به ایران بیشترین اتومبیل‌های شهری کشور در تهران متمرکز بوده‌اند. اتومبیل‌ها از جهات گوناگونی شهر تهران یا شهر ایرانی را متأثر ساخته‌اند. شاید ساده‌ترین وجه آن پیدایش خیابان یا بزرگراه‌ها است. هر روز بر تعداد اتومبیل‌های شهر افزوده می‌شود و ناگزیر بر تعداد و طول و عرض خیابان‌ها تأثیر می‌گذارد.
گسترش خیابان‌ها و پیدایش بزرگراه‌ها و تونل‌ها و پل‌ها و دیگر امکانات ضروری برای اتومبیل‌ها، در سال‌های گذشته به حدی بوده که به نظر می‌رسد شهری مثل تهران بیش از آنکه محیطی امن و مناسب برای ساکنان آن باشد، متناسب با اتومبیل‌های این شهر توسعه می‌یابد؛ اما علاوه بر مسئله تأثیر اتومبیل‌ها در تحول فضای کالبدی شهر یا بر ویژگی‌های ایدئولوژیک و محیط زیست شهر، توجه به نقش اتومبیل در جنبه‌های گوناگون عاطفی، رفتاری و شناختی شهرنشینی نیز مهم است. طی نیم قرن گذشته، اتومبیل به صورت پدیده‌ای همگانی درآمده است. البته تاریخ پیدایش اتومبیل در ایران بیش از نیم قرن است، اما همگانی شدن آن، یعنی بهره برداری همگانی و عمومی از اتومبیل حتی به کمتر از پنجاه سال می‌رسد. اتومبیل به صورتهای گوناگون شهرنشین یا شهروند ایرانی و تهرانی را تحت تأثیر خود قرار می‌دهد. هر دستگاه اتومبیل به نوعی خانه دوم صاحب آن محسوب می‌شود. شهروندان می‌توانند در این خانه دوم خود که محیطی خصوصی و فردی شده است، احساس امنیت کنند، موسیقی دلخواه خود را بشنوند، استراحت کنند و به شکل‌های مختلفی فردیت خود را در آن تحقق بخشند. از سوی دیگر، اتومبیل‌ها این فرصت را به گروه‌های مختلف شهری می‌دهند تا متناسب با هویت‌های اجتماعی و جنسیتی خود از آن استفاده کنند. یکی از پدیده‌های چشمگیر سال‌های اخیر در شهرها پدیده اتومبیل‌های تک سرنشین است. شاید این پدیده در ایران، بیش از تمام کشورهای توسعه یافته صنعتی به چشم می‌خورد. بخش عظیمی از اتومبیل‌ها در شهر تهران جز راننده، سرنشین دیگری ندارند. استفاده از اتومبیل تک سرنشین به عنوان یک پدیده اجتماعی ریشه در این واقعیت دارد که اتومبیل می‌تواند در قالب یک محیط خصوصی فردی به فرد قدرت دهد تا بتواند حضور گسترده‌تر و عمومی تری در عرصه عمومی شهر داشته باشد.
سرنشین اتومبیل این احساس را دارد که به کمک اتومبیل می‌تواند بخش بیشتری از فضای شهر را از آن خود کند. به تعبیر دیگر، فرد می‌تواند به کمک اتومبیل خیابان‌ها، میدان‌ها، تونل‌ها و بسیاری از محیط‌های شهر را درنوردد و مانند مالک شهر در آن زندگی کند. از سوی دیگر، اتومبیل این امکان را می‌دهد که گروه‌های حاشیه‌ای یا فرودست نیز بتواند به کمک اتومبیل، بیش از گذشته از عرصه عمومی و فضای شهری استفاده کنند.
زنان و به ویژه دختران جوان نیز می‌توانند به کمک داشتن اتومبیل شخصی با احساس امنیت بیشتری در فضای عمومی شهر حاضر شوند.
علاوه بر این، اتومبیل به عنوان یک وسیله حمل و نقل می‌توانند در خدمت تفریحات و فراغت یا سرگرمی ساکنان شهر نیز قرار گیرد. به ویژه برای جوانان و کسانی که تنها زندگی می‌کنند، اتومبیل به مثابه نوعی همدم و شریک زندگی ایفای نقش می‌کند. در ساختار سنی جمعیت شهری ایران جوانان بیشترین سهم را دارند و خرده فرهنگ جوانی در نتیجه غلبه جمعیتی و نیز قدرت اجتماعی جوانان گسترش یافته است؛ از این رو می‌توان اتومبیل را پاره‌ای از خرده فرهنگ جوانی در سالهای اخیر تلقی کرد. به عبارت دیگر، جوانان توانسته‌اند از اتومبیل به عنوان یکی از نمادهای هویت نسلی خود استفاده کرده و حداکثر بهره برداری را از آن بنمایند. باتوجه به این مثال می‌توان گفت هر یک از فناوری‌های جدید در زندگی شهری، به گونه‌ای به افزایش قدرت شهرنشینان و شهروندان برای تحقق خواسته‌های فردی و پی جویی هویتهای شخصی‌شان منجر شده است.
مثال دیگر در این زمینه، موبایل‌ها و تلفن‌ها هستند. تلفن همراه به عنوان وسیله انتقال دهنده پیام‌ها و نمادها، قدرت وسیعی برای ارتباط و خلق شبکه‌های ارتباطی در اختیار همه گروه‌های اجتماعی قرار می‌دهد. تلفن همراه مانند اتومبیل، وسیله‌ای شخصی است که افراد می‌توانند از طریق آن حریم خصوصی گسترده‌ای را شکل دهند و نظارت اجتماعی رسمی یا غیررسمی بر خود را کاهش دهند. به عبارت دیگر، تلفن همراه مانند اتومبیل وسیله‌ای است که می‌تواند ارزش‌های فردی و فرایند دموکراتیزاسیون را توسعه دهد. همچنین مانند اتومبیل به دختران و زنان این امکان را می‌دهد که به سادگی بسیاری از حریم‌ها یا حصارهایی را که سنت و ساختارهای سنتی برای آنها ایجاد کرده، محدود کنند، یا حتی به طور کامل بشکنند.
مثال دیگر در زمینه فناوری‌ها، گسترش کاربرد اینترنت در زندگی شهری است. شبکه‌های مجازی اینترنت نیز با خلق فضاهای مجازی و ایجاد امکان ارتباط گفت و گویی، گفت و گوی مجازی و خدمات دیگری که به شهرنشینان عرضه می‌کنند، این امکان را به آنان می‌دهند که بتوانند خواست‌های فردی، هویتهای شخصی و ارزش‌های فردگرایانه خود را دنبال کنند.
مجموعه این عوامل، به علاوه قدرتی که سایر فناوری‌ها در اختیار مردان و زنان شهرنشین قرار می‌دهند، موجب شده که طی نیم قرن گذشته، نقش عوامل انسانی و فردی در زندگی شهری بیش از زمان‌های دیگر توسعه یابد. بدین ترتیب، این تکنولوژی‌ها فرصت و امکان مدرنیزاسیون از پایین را برای شهروندان فراهم کرده است. به عبارت دیگر، اگر دولت‌ها از طریق اجرای طرح‌های جامعه توسعه شهری یا دیگر فعالیت‌های برنامه ریزی شده خود سعی در دگرگونی و هدایت شهر دارند، شهروندان نیز می‌توانند به کمک فناوری‌های نوین ارتباطی تغییرات گسترده‌ای در روند حرکت شهر ایجاد کنند.
با توجه به اینکه طبقه متوسط جدید شهری تخیل مدرنیستی دارد، بخش اعظم پیامدهای رفتارها و کنش‌های شهروندان، ایجاد تغییراتی در فضاهای شهری است که می‌توان از آن به مثابه نوعی نوسازی یا نوگرایی در فضا و محیط شهر یاد کرد. گسترش قدرت و توانایی ساکنان شهرها به معنای آن است که اگر دولت‌ها، شهرداری‌ها و مدیریت شهری براساس یک روال دموکراتیک متناسب با واقعیت‌های اجتماعی و نیازها و خواست‌های شهرنشینان سیاست‌های خود را اعمال نکنند، شهرنشینان می‌توانند به روش‌های گوناگون در برابر سیاست‌ها و برنامه‌های آنها مقاومت کرده و از این طریق اجازه ندهند اجرای برنامه‌های نوسازی شهری و توسعه به نتایجی برسد که برای آنها در نظر گرفته شده است. از سوی دیگر، شهرنشینان می‌توانند به کمک فناوری‌ها و منابع قدرتی که در اختیار دارند، فعالانه در محیط شهر زندگی کنند و خواست‌های فردی خود را دنبال کنند. همین امر سبب ایجاد نوعی اغتشاش و در هم ریختگی گسترده در محیط شهری می‌شود؛ زیرا هر یک از شهرنشینان و شهروندان هویت‌های فرهنگی گوناگونی دارند و محیط ناهمگن شهر در نتیجه گسترش حضور شهرنشینان می‌تواند سبب تنوع و ناهمگنی نامتوازن یا بی‌شکل شدن و از ریخت افتادگی شهر شود. همچنین حضور گسترده شهروندان و شهرنشینان و قدرت یافتن آنها می‌تواند به گسترش فضای پرشور و نشاط فرهنگی در زندگی شهر کمک کند؛ زیرا شهرنشینان می‌توانند به کمک منابع انرژی و فناوری‌های ارتباطی و قدرتی که در اختیار دارند، خواسته‌های خود را در شهر پی جویی کنند و مجموعه این جست و جوها یا فعالیت‌های ارتباطی، پویایی و فعالیت را در زندگی اقتصادی، اجتماعی و سیاسی شهر ایجاد می‌کند. به تعبیر دیگر، در شرایط قدرت یافتن عامل انسانی در محیط شهر، اگر این منبع انرژی یعنی مجموعه سرمایه‌های انسانی و اجتماعی و فرهنگی هدایت شود و در یک ساختار مدیریت شهری دموکراتیک قرار گیرد و بین سیاست‌های مدیریت شهری و خواست‌ها و واقعیت‌های اجتماعی و فرهنگی زندگی شهری تناسبی برقرار شود، این امکان وجود دارد که شهر بتواند با مشارکت هرچه بیشتر شهرنشینان حیات خود را توسعه بخشد.
منبع مقاله :
فاضلی، نعمت‌الله، (1392) تاریخ فرهنگی ایران مدرن: گفتارهایی در زمینه تحولات گفتمانی ایران امروز از منظر مطالعات فرهنگی، تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، چاپ اول